عوامل بی بصیرتی از دیدگاه قرآن و نهج البلاغه 1
انسانها از لحاظ ذات و سرشت یکسانند و عوامل ترقی و انحراف از مسیر حق در همۀ آنها وجود دارد. این امر با بازخوانی و دقت در برهههای تاریخی روشن میشود و برای جامعۀ انسانی عبرت آموز است. برخی از بیانات قرآن کریم و نهج البلاغه سرگذشت خواصی است که با وجود روشن بودن حق، از مسیر شایسته خود منحرف شدند. توجه دادن خواص در هر جامعهای به رفتاری که آنها در پیش گرفتهاند مانع از شکلگیری بسیاری از انحرافات خواهد بود، به همین منظور، این مقاله به تبیین عوامل متعدد انحراف خواص از دیدگاه قرآن کریم و نهج البلاغه پرداخته است. مقصود ما از خواص، افراد و گروههایی است که حامی حقّاند؛ اما در مقابل دنیا و متاعهای آن دچار انحراف میشوند. انحراف خواص از منظر قرآن کریم و نهج البلاغه متأثر از عوامل متعدد اخلاقیای مانند: دنیاپرستی، پرهیز نکردن از مال حرام و...؛ و عوامل اعتقادیای مانند: نداشتن ایمان واقعی، ولایت ناپذیری و...؛ و عوامل سیاسی ـ اجتماعیای چون: بیبصیرتی، ملاحظات خویشاوندی و ... بوده است.
عملکرد خواص در جامعه اسلامی از عوامل مختلفی تأثیر میپذیرد. بعضی عوامل در خواص ایجاد تحول میکند و آنان را به قیام، حرکت و پیشرفت وا میدارد. هرگاه این عوامل در خواص جامعۀ اسلامی جمع باشد، قطعاً در آینده جامعه اسلامی نقش بسیار بسزایی خواهند داشت. در مقابل این عوامل، عواملی نیز وجود دارد که بودن آنها در خواص جامعۀ اسلامی شایسته نیست. این عوامل دستۀ دوم در آنها سستی و انحراف به بار میآورد. از عوامل نوع اول، عوامل مثبت یاد میشود و نوع دوم از عوامل منفی محسوب میشوند. به تعبیر مقام معظم رهبری (مدظلّه العالی)، هرگاه این عوامل منحرف کننده در خواص طرفدار حقّ در جامعۀ اسلامی زیاد بشود جامعه به سمتی میرود که اوّلش با شهادت حسین بن علی8 با آن وضع آغاز میشود و آخرش هم به بنی امیّه و شاخه مروانی و بعد بنی عبّاس و بعد از بنی عباس هم سلسله سلاطین در دنیای اسلام تا امروز میرسد.(1)
در قرآنکریم و در نهج البلاغه و تاریخ اسلام کم نیستند، آنان که بصیرت داشته و حق را از باطل میشناختند، ولی پشت پا به بصیرت خویش زدند و در جبهه مخالف قرار گرفتند. بنابراین سؤال اساسی دربارۀ خواص این است که چه عواملی سبب انحراف برخی خواص از موضع حق و چرخش به سوی بیتفاوتی و یا ضدّیت با آن شده است؟
به طور کلی مهمترین عوامل اخلاقی، عوامل اعتقادی (عقیدتی - فکری) و عوامل سیاسی ـ اجتماعی مؤثر بر انحرافِ خواصِ جامعۀ اسلامی از دیدگاه قرآن کریم و نهج البلاغه عبارتند از:
1. عوامل اخلاقی
1-1. دنیاپرستی
یکی از مهمترین عوامل اخلاقی انحراف خواص در جریانات پس از رحلت پیامبر اسلام9 و بلکه در تاریخ بشریت، دنیاپرستی و بنده ظواهر دنیا شدن است و چنین امری موجب رویگردانی از حق است. البته آنچه مذموم است دنیاپرستی است نه خود دنیا و بر این امر روایات متعددی دلالت دارد.(2) چنانکه در روایات «حبّ دنیا» اصل و اساس هر نافرمانی و سرآغاز هر گناهی دانسته شده است.(3) از این روی دنیاپرستی اصلیترین لغزش خواص در هر عصری است که خواص دائماً باید آن را مورد توجه اکید قرار دهند تا در دام آن گرفتار نیایند. نگاهی گذرا به موضعگیری طلحه و زبیر به عنوان دو صحابی رسول خدا، ما را بیشتر به حقیقت تلخ دنیاگرایی خواص دلالت میکند. این دو تن، از یاران پیامبر9 و از خواص مثبت بودند؛ اما پس از پیامبر9 در معرکه انتخاب دین یا دنیا، حق یا باطل، حق را رها کرده، دنیا را برگزیدند و از خواص جبهه باطل شدند مسعودی در «مروج الذهب» در خصوص دنیاگرایی این دو تن، چنین مینویسد:
«در دوران عثمان، گروهی از صحابه به ساختن خانهها و جمع ثروت پرداختند. «زبیر بن عوام» یکی از آنها بود. او خانهای در بصره ساخت که تاکنون (سال 332ه.ق) معروف است. خانههایی نیز در مصر و کوفه و اسکندریه بنا نهاد. دارایی او بعد از وفاتش پنجاه هزار دینار، هزار اسب و هزار عبد و امه بود. طلحه نیز خانهای در کوفه در محل «کناسه» ساخت که به دارالطلحتین معروف است. درآمد روزانه او از غلات عراق، هزار دینار بوده است بعضی هم بیشتر گفتهاند. در ناحیه «شراه»(4) بیش از این درآمد داشت. خانهای در مدینه ساخت که آن را با آجر و گچ و شیشه بنا کرده بود».(5)
1-2. پرهیز نکردن از مال حرام
یکی از عواملی که موجب کوری باطن و گرفتن نور بصیرت میشود، خوردن مال حرام و یا مخلوط به حرام است. این عامل نیز در انحراف خواص بسیار مؤثر بوده است. امام علی7 در نامهای به فرماندار خود «منذر بن جارود عبدی» که در پارهای از وظایف خویش خیانت کرده بود، یکی از عوامل انحراف او را خوردن مال حرام معرفی نموده است: «دنیای خود را با تباه کردن آخرت آبادان میکنی...».(6)
ابن میثم بحرانی در شرح این جمله نوشته است: «دنیایش را بدانچه که باعث ویرانی خانه آخرت است، یعنی استفاده از مال حرام، آباد میسازد».(7)
کسانی که در زمان مسئولیت خود، مال مردم و بیتالمال را مال خود دانسته و آن را بر اهل و عیال خود مباح میدانند، هرگونه دخل و تصرف در آن را حق خود و خانواده میپندارند در نتیجه باید آثار وضعی آن را نیز که بیتفاوتی در برابر اسلام و انقلاب است بپذیرند.
2. عوامل اعتقادی (عقیدتی - فکری)
2-1. نداشتن ایمان واقعی
از آیات قرآن کریم و روایات و عملکرد اشخاص استفاده میشود که ایمان بر دو قسم است: قسم اول ایمان ثابت و مستقر که از طریق برهان و استدلال دین را پذیرفته، به طوری که ایمان به دین در تمام وجودش اثر کرده است. قسم دوم، ایمان عاریهای یا فصلی (ایمان غیر واقعی) است. آن ایمانی است که از روی دلیل و منطق دین را نپذیرفته است.
حضرت علی7 در این مورد میفرماید: «ایمان بر دو قسم است: یکی ایمانی که در دلها ثابت و برقرار، و دیگری در میان دلها و سینهها ناپایدار است، تا سر آمدی که تعیین شده است».(8)
راوی دربارۀ ایمان زبیر میگوید: «زبیر از کسانی بود که ایمانش عاریهای بود و به صورت ودیعه و موقت بود، مدتی با نور همین ایمان در زندگی حرکت کرد (و از خود کارهای خوبی نشان داد) بعد از آن خداوند آن نور ایمان را از او گرفت».(9)
نام این نوع ایمانها، ایمان موسمی است که در حقیقت بیدینی است که در هالهای از دین قرار گرفته است. در مقابل، ایمان ارزشمند، ایمانی است که برخاسته از باور و اعتقاد قلبی بوده و در پی آن سرمایه گذاری در راه دفاع از آن باشد. (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُواْ وَ جَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ فی سَبِیلِ اللَّهِ أُوْلَئکَ هُمُ الصَّادِقُونَ)(10)؛ «مؤمنان واقعی تنها کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آوردهاند، سپس هرگز شک و تردیدی به خود راه نداده و با اموال و جانهای خود در راه خدا جهاد کردهاند آنها راستگویانند».
در این آیه، سه ویژگی برای صداقت در ایمان بیان شده است: 1. ایمانی که برخاسته از صمیم جان باشد، تردید و دو دلی در آن نباشد؛ 2. همراه جهاد با مال باشد؛ 3. همراه جهاد با جان باشد.(11)
2-2. ولایت ناپذیری
عمدهترین ویژگی خوارج در دورۀ امیرالمؤمنین علی7 و در طول تاریخ، ولایت ناپذیری و تخریب ولایت است. این عامل در انحراف آنان و در نهایت در نابودی آنها بسیار مؤثر بود. عجیب است مردمی که با امیرالمؤمنین7 بیعت کرده و او را به رهبری دینی و سیاسی و نظامی خود پذیرفتهاند، اینک خود مجتهد و صاحب رأی و امیر شده و دستور میدهند. اینکه قرآن میفرماید: (فَلَا وَ رَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ حَتی یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لَا یجَِدُواْ فی أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا)(12)؛ «ولی چنین نیست، به پروردگارت قَسَم که ایمان نمیآورند، مگر آنکه تو را در مورد آنچه میان آنان مایه اختلاف است داور گردانند سپس از حکمی که کردهای در دلهایشان احساس ناراحتی [و تردید] نکنند، و کاملًا سرِ تسلیم فرود آورند». و یا در جای دیگر میفرماید: (یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَطِیعُواْ اللَّهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلی الْأَمْرِ مِنکمُْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فی شیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاَْخِرِ ذَالِکَ خَیرٌْ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً)(13)؛ «ای کسانی که ایمان آوردهاید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را [نیز] اطاعت کنید پس هر گاه در امری [دینی] اختلاف نظر یافتید، اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید، آن را به [کتاب] خدا و [سنت] پیامبر [او] عرضه بدارید، این بهتر و نیکفرجامتر است».
و آیات بسیار دیگری که مردم را به اطاعت از رهبر اسلام و فرمانده دینی و سیاسی نظام اسلامی که رهبری و فرماندهی او از طریق کتاب و سنت ثابت شده، به خصوص در میدانهای جنگ و امر نظامی و جنگی فرا خوانده و دستور میدهد و از خود رأیی و اجتهاد در برابر نص، و نافرمانی و راحت طلبیهای بیجا نهی فرموده و عواقب خطرناک و پیامدهای غیر قابل جبران آن را گوشزد فرموده و بلکه صریحاً وعدۀ عذاب داده، هم برای همین مسائل و مشکلاتی است که در اینگونه موارد پیش آمده و قرنها ملتها را به سیه روزی و اختلاف و انحراف و ذلت و اسارت و هزاران بدبختی کشانده است و چه فاجعههای دردناکی را در طول تاریخ به بار آورده است.
چنانکه بعید نیست معنای احادیث زیادی نیز که در اصول کافی و دیگر کتابها آمده است که: (بُنی الاسلام علی خمس علی الصّلوة والزّکاة والصّوم والحجَّ والولایة و لم یناد بشیءٍ کَما نُودی بِالوِلایةِ).(14) همین معنا باشد که اساس، همان پذیرش رهبر و ولایت است و اگر آن نباشد همانند همین کسانی است که با پیشانیهای پینه دار و تلاوت قرآن رو در روی امام علی7 ایستادند.
از سران خوارج «حرقوص بن زهیر» است، او زمانی صحابی پیامبر9 محسوب میشد به هنگام تقسیم غنائم حنین، با لحن بیادبانه گفت: «اعدل یا محمد!!؛ عادلانه رفتار کن محمد!» .
پیامبر9 فرمود: «وای بر تو اگر عدالت نزد من نباشد، پس نزد کیست؟». به حدی لحن او بیادبانه بود که برخی از مسلمانان گفتند یا رسول الله9 اجازه ده او را به سزای بی ادبیاش رسانده، به قتل رسانیم!
پیامبر9 فرمود: رهایش کنید که او پس از من پیروانی خواهد یافت که از دین خارج شده، آن چنان که تیر از کمان! و به دست محبوبترین بندگان پس از من کشته خواهد شد.(15) او سرانجام در نبرد نهروان به دست امیرمؤمنان علی7 کشته شد.
جریان کسانی که تعبد در برابر ولایت نداشته و پیوسته در پوشش انتقاد، ولایت را هتک میکنند. جریان کسانی که خود را بهترین و برترین میدانند و با شعار عدالت خواهی با دین از در ستیز درمیآیند. جریان کسانی که پوشش دین بر خود دارد پیشانیشان اثر سجده دارد آن قدر نماز طولانی میخوانند که برخی از خوبان به حالشان غبطه میخورند، اما در همین حال اسیر شیطاناند و فرمانده زندگیشان شیطان است و هوای نفس!(16)
3. عوامل سیاسی – اجتماعی
3-1. بی بصیرتی
یکی از عوامل سیاسی- اجتماعی مؤثر بر انحراف خواص در جامعه اسلامی، ناآگاهی به مواضع حقّ و یا به عبارتی دیگر بیبصیرتی است. از این عامل نمیتوان در تبیین عوامل انحراف خواص غفلت کرد. بیبصیرتی زمینۀ اساسی در ریزش نیروهاست. امیرمؤمنان علی7 از ویژگیهای اصحاب رسول خدا را بصیرت میداند و میفرماید: «آنان بصیرت و اندیشههای روشن خود را بر شمشیرهای خود حمل میکردند».(17) در سخنی فرمود: «این پرچم را جز اهل بصیرت و مقاومت و آگاهان به موضع گیریهای حقّ نمیتواند بدوش بکشند».(18)
از دیدگاه امام علی7 بیبصیرتی رمز حیرت و ریزش است؛ در نهج البلاغه آمده است: شخصی به نام «حارث بن حَوط» خدمت امام7 آمد و گفت: فکر میکنی که من گمان دارم اصحاب جمل (آتش افروزان اولین جنگ علیه مولا علی7 چون طلحه و زبیر) گمراهند؟! نه چنین گمانی ندارم! حضرت فرمود: «ای حارث! تو به پایین نگاه کردهای و به بالای سرت نظر نیفکندهای(کنایه از آن که بینش سطحی داری) لذا در تحیر فرو رفتی (و ندانستی کدام طرف را اختیار کنی) تو حقّ را نشناختی تا کسی را که برحقّ است بشناسی و نیز باطل را هم نشناختهای تا کسانی که طرفدار آن هستند بشناسی».(19)
پینوشتها:
[1]. بیانات مقام معظم رهبری در جمع فرماندهان لشکر 27 حضرت رسول (ص) ، 20/ 3 / 1375.
2. کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج2، تهران، دار الکتب الإسلامیة، 1365ش، ص316.
3. همان.
4. ناحیهای در شام میان دمشق و مدینة الرسول که قریه معروف به«حمیمه» در آن واقع است. [یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب ابن واضح، تاریخیعقوبی، ج2، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم، 1371ش، ص247]؛ ولی به گفتۀ صاحب کتاب البلدان، شراه از روستاهای همداناست. [ابن الفقیه همدانی، ابو بکر احمد بن محمد بن اسحاق، البلدان، ترجمه ح. مسعود، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1349ش، ص62].
5. مسعودی، أبو الحسن علی بن الحسین بن علی، مروج الذهب و معادن الجوهر ، ج3، تحقیق صدالامیر مینا، بیروت، مؤسسه اعلمی المطبوعات، 1411ق، ص81.
6. نهجالبلاغه، نامه71 ، ص617.
7. ابنمیثم بحرانی، میثم بن علی، شرحنهجالبلاغه، ج 5، ترجمه قربانعلی محمدی مقدم ـ علی اصغر نوایی یحیی زاده، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1375ش، ص381.
8. نهجالبلاغه، خطبه 189، ص373.
9. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار؛ الجامعة لِدُرِر أخبار الائمة الأطهار، ج32، بیروت، الوفاء، چاپ هشتم، 1403ق، ص123.
10. حجرات، آیة 15.
11. خاتمی، احمد، رسالت خواص، قم، مؤسسه بوستان کتاب، چاپ یازدهم، 1388ش، صص56-58.
12. نساء، آیة 65.
13. نساء، آیة 59.
14. فیض کاشانی، ملا محسن، کتاب الوافی، ج2، قم، مکتبة المرعشی النجفی، 1404ق، ص18.
15. مفید، ابوعبدالله محمد بن محمد بن النعمان، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج1، قم، منشورات مکتبة بصیرتی، 1416ق، ص148.
16. ابن شهر آشوب مازندارانی، ابی جعفر رشید الدین محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج 3، قم، مؤسسة انتشارات علامه، 1412ق، ص187.
17. نهج البلاغه، خطبه150، ص 279.
18. همان، خطبه173، ص330.
19. همان، حکمت262، ص695.
دمتون گرم خیلی عالی بود