ولایت و بصیرت

بصیرت با عقل چه رابطه ای دارد؟؟؟

چهارشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۳۶ ق.ظ
¤ بصیرت عقلانی

«واژه عقل در قرآن کریم با فعلهای «عقلوه، یعقلون، تعقلون، تعقل» آمده است و مراد از آن فهم و درک و معرفت است»4.
نقل شده که جمعی از مسلمانان در محضر رسول خدا(ص) از مسلمانی ستایش کردند، حضرت فرمود: «عقل او چگونه است؟» عرض کردند: ای رسول خدا! ما از تلاش و کوشش او در عبادت و انواع کارهای خیر او سؤال می کنیم، شما از عقلش سؤال می فرمایید؟ فرمود: «مصیبتی که از ناحیه حماقت احمق حاصل می شود، بدتر است از فجور فاجران و گناه بدکاران، خداوند فردای قیامت، مقام بندگان را به مقدار عقل و خرد آنها بالا می برد و بر این اساس به قرب خداوند نایل می گردد5.
در قرآن کریم واژه (عقل) به کار نرفته است. ولی مشتقات فعلی آن فراوان به کار رفته است. در قرآن فعل تعقلون 24 مرتبه، فعل یعقلون 22 مرتبه، فعل یعقل 1 مرتبه، به کار رفته است. در مجموع، مشتقات فعلی عقل 49 مرتبه در قرآن بکار رفته است.
علامه طباطبایی(ره) درباره علت به کار نرفتن واژه عقل در قرآن فرموده اند:

گویا لفظ عقل، به معنای امروزی از اسم های مستحدث بالغلبه است.
به همین دلیل در قرآن به شکل اسمی استعمال نشده است.
واژه عقل، مصدر عقل یعقل در کتاب های لغویین، به معنای مختلفی بکار رفته است.
عقل در لغت به معنای امساک وضع است.
از مجموع کتابهای لغویین استفاده می شود. عقل به معنای فهم، معرفت، قوه و نیروی پذیرش علم، تدبر و نیروی تشخیص حق از باطل و خیر از شر، آمده است.
قرآن کریم پیوسته انسان را با (افلا یعقلون) و (افلا تعلقون) به تفکر تشویق می کند.
در آیاتی که مشتقات عقل و الفاظ مترادف و متقارب عقل در آنها به کار رفته است مانند:
تفکر (قل هل یستوی الاعمی و البصیر افلا تتفکرون)/انعام آیه50، تدبر (افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها)/محمد آیه24، تفقه (و طبع علی قلوبهم فهم لایفقهون)/ توبه آیه 87، تذکر (کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبروا آیاته و لیتذکر اولواالالباب)/ ص آیه 29، نظر (الم یسیروا فی الارض فینظروا کیف کان عاقبت الذین من قبلهم و الدارالاخره خیرللذین اتقوا افلاتعقلون/ یوسف آیه 109
بنظر می رسد از دیدگاه قرآن کریم انسان عاقل هنگامی که عقل خویش را فعلیت می بخشد، در مسیر کمال گام برمی دارد و مسئولیت ها و حقوق بسیاری بر دوش می گیرد.
فعلیت بخشی عقل همان چیزی است که در زبان و فرهنگ عربی از آن به تفکر و تعقل یاد می شود و در ادبیات فارسی از آن به اندیشه ورزی تعبیر می گردد.
تفکر در زبان عربی از ماده «فکر» گرفته شده به معنای اندیشه ورزی است برای به دست آوردن واقعیات. در حقیقت انسان هرگاه با بهره گیری از دانش های موجود در نزد خود، به کمک ابزار عقل بکوشد تا مجهول و ناشناخته ای را حل کند، تفکر کرده و اندیشه ورزیده است.
علامه طباطبایی(ره) در تفسیر المیزان در تعریف تفکر نوشته است: تفکر نوعی سیر و مرور بر معلومات حاضر در نزد انسان جهت دست یابی به مجهول است.6
در زمینه اهمیت دادن به تفکر آیات فراوانی در قرآن کریم وارد شده است که به برخی از آیات اشاره شد و نیز از جمله دیگر آیات شریفه: آل عمران آیه191، رعد آیه3، حشر آیه 12، انفال آیه22 فرقان آیه44، سوره بقره آیات 164 و 219 و 244 و .266
در روایتی از امام رضا(ع) نقل شده است: «عبادت به زیادی نماز و روزه نیست، بلکه عبادت واقعی تفکر در کار خداوند متعال و اسرار جهان آفرینش است.»7
دین مبین اسلام، اساس هستی شناسی و تعالی، فضیلت و سعادت انسان را بر عقل و خردی نهاده که به فعلیت در آید و انسان ها عقل و خرد خویش را با تفکر به کار گیرند. این گونه است که در آیات و روایات عقل صرف و محض معیار سنجش قرار نمی گیرد. بلکه عقلی که به کار گرفته شود و به فعلیت در آید دارای عیار و ارزش می شود.
و از این جهت است که مخاطب قرآن کریم در همه جا «اولوالالباب»- یعنی صاحبان خود- و «اوالابصار»- یعنی اهل بینش و بصیرت است. در همین رابطه کتاب معروف «اصول کافی» که از کتب اربعه و از معتبرترین منابع حدیثی شیعه است، دارای فصل هایی است که نخستین فصلش به نام کتاب «عقل و جهل» می باشد.
علامه شهید مرتضی مطهری(ره) درباره کاربرد عقل در جهت گیری فن آوری علمی چنین نوشته است:
عقل برای انسان راهنمای خوبی است. عقل را خداوند به انسان داده است برای اینکه راه کمال را از راه های انحرافی تشخیص بدهد. وضع بشر نشان می دهد که بشر گاهی به حکم عقل راه صحیح را طی می کند. گاهی به حکم اشتباه و جهالت و هواپرستی راه انحراف را طی می کند.
یک مقیاس کلی این است که ببینیم پدیده هایی که در زمانی بوجود می آید چه عواملی باعث به وجود آمدن آنها شده است و در چه جهتی به وجود آمده است، یعنی عامل پدیده مورد نظر کدام استعداد از استعدادهای گوناگون انسانی است و (ببینیم آن پدیده) برای چه منظوری به وجود آمده و چه آثاری دارد باید ببینیم آنچه در زمان پیدا شد آیا محصول عقل و علم بشر است یا چیز دیگری دخالت کرده است و گاهی می بینید محصول علم هست اما نه علم آزاد بلکه علم بیچاره اسیر، مثلا علمی در دنیا هست به نام فیزیک، بعضی از علما زحمت کشیده اند و این علم را پیش برده اند. یکی از مباحث این علم بحث مربوط به نور است. مبحث نور از مباحثی است که هزاران سال است بشر درباره آن تحقیقاتی دارد که حقیقت نور چیست.
در اثر شناختن و فیلمبرداری نور و کیفیات نور، بشر مسئله عکس و عکسبرداری را آموخته است. این موضوع کار علم است. آیا علم در اینجا پیشروی کرد یا نه؟ البته که پیشروی کرد. از این راه چه استفاده ها که بشر می تواند ببرد!
علم کار خودش را می کند، کشف و اختراع خودش را می کند، یک دفعه یک آدم پول پرست هواپرست پیدا می شود و آن را وسیله برای خالی کردن جیب مردم و ضمناً فاسد کردن اخلاق مردم قرار می دهد، از این علم فیلم های فاسدی تهیه می کند که نتیجه اش خراب کردن اخلاق مردم است. آن وقت آیا می توانیم فلان فیلم سینمایی را قبول بکنیم و بگوئیم پدیده این قرن است، محصول علم است. می گوییم نه، این فقط محصول علم نیست، محصول علم و چیز دیگر است. محصول شهوت، شهوت پرستان است که علم را در خدمت خودش گرفته است و یک همچون چیزی به وجود آورده است8.

بصیرت و تقوا

«تقوی» اسم مصدر از ماده «وقایه» است. راغب اصفهانی در معنای این رو می گوید: «الوقایه: حفظ الشیء ممایؤذیه و یضره»، والتقوی جعل النفس فی وقایه مما یخاف.»
در مفهوم تقوا و ترس نهفته نیست، اما از آنچه که به طور معمول، حفظ و صیانت، زمانی معنا پیدا می کند که خوف از ضرر و خطری در میان باشد، آن را معمولاً به معنای خوف هم به کار می برند؛ مثلاً «اتقواالله» را به «از خدا بترسید» ترجمه می کنند و معنایش این است که از خدا بترسید، یعنی کاربرد لفظ در معنای التزامی آن.
استاد شهید مطهری(ره) پس از کاوش در معنای تقوا نوشته است: «ترجمه صحیح کلمه تقوا (خود نگهداری» است که همان ضبط نفس است و متقین یعنی (خودنگهداران)9
قرآن کریم در دو مورد به این حقیقت اشاره می کند که تقوای الهی موجب روشن بینی و تقویت قوه تمیز و تشخیص انسان می شود. یکجا می فرماید «یا ایهاالذین آمنوا ان تقوالله یجعل لکم فرقانا» انفال آیه .29 علامه طباطبایی(ره) نوشته است فرقان، چیزی است که میان دو شیء جدایی می افکند و مراد در این آیه جدایی میان حق و باطل است خواه در اعتقادات باشد مانند تمیز ایمان از کفر و هدایت از ضلالت، و خواه در اعمال مانند تمیز طاعت از معصیت و رضا از سخط، و چه در تشخیص آراء و نظریات صواب از خطا. اینها تماماً از ثمرات تقوا است10. و قرآن کریم در جای دیگر می فرماید: «واتقوالله و یعلمکم الله» بقره آیه .282 اگرچه این دو جمله به صورت مستقل آمده و بر یکدیگر عطف شده اند لکن قرار گرفتن آن دو در کنار یکدیگر بیانگر ارتباط میان آنها است و مفهومش آن است که تقوا و پرهیزگاری و خداپرستی اثر عمیقی در آگاهی و روشن بینی و فزونی علم و دانش دارد11.
امام متقیان علی(ع) در کتاب ارزشمند نهج البلاغه نیز براین حقیقت تأکید داشته و در موارد متعدد به رابطه میان تقوا و آگاهی و بصیرت و روشن بینی اشاره فرموده اند، یکجا در اوصاف متقین می فرماید: «خدا در جانشان بزرگ و دیگران کوچک مقدارند، بهشت برای آنان چنان است که گویی آن را دیده و در نعمت های آن به سر می برند و جهنم را چنان باور دارند که گویی آن را دیده و در عذابش گرفتارند.»12
امام(ع) برای متقین ادراکی مافوق دیگران ذکر می کنند، ممکن است دیگران هم به بهشت و دوزخ معتقد باشند اما عامل تقوا باعث شده تا شناخت آنان از این امور به قدری شفاف و روشن باشد که گویا آنها را می بینند و حتی احساس هم می کنند.
ممکن است در ذهن خواننده این شبهه ایجاد شود که تقوا به عنوان عامل شناخت می تواند ما را از تلاش و کوشش برای کسب علوم بی نیاز نماید؛ زیرا با رعایت تقوا، دروازه های دانش بر ما گشوده می شود و دیگر نیازی به کاربرد ابزار حس و تجربه و فکر و نظر نداریم.
برای زدودن این شبهه باید گفت: ما دو نوع حکمت داریم، حکمت نظری و حکمت عملی. آن حکمتی که ثمره تقوا است حکمت عملی است نه حکمت نظری13.
در اثر تقوا انسان درد خود و دوای خود و راهی که در زندگی باید در پیش بگیرد را می شناسد، نه اینکه بر اثر تقوا شخص به اطلاعاتی از علوم ریاضی و طبیعی و شاخه های عقل نظری دست می یابد14.
قرآن کریم نیز به مطلب فوق اشاره دارد، یعنی یکجا دعوت به شناخت از راه حس و عقل می کند: «والله اخرجکم من بطون امهاتکم لاتعلمون شیئاً و جعل لکم السمع و الابصار والافئده لعلکم تشکرون» نحل آیه 87. و در جای دیگر با بیانی لطیف می فرماید: «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین» عنکوبت آیه 96. یعنی آنان که در راه ها مجاهده کننده خود را پاک کنند و خلوص نیت داشته باشند، از راههای غیبی هدایتشان می کنیم، نور به آنها می دهیم، حکمت به آنها می دهیم تا حقایق زندگی را خوب درک کنند و بفهمند تا فکرشان بازتر، عقلشان روشنتر و چشمان بازتر شود.

رابطه تقوا با عقل

تقوا عقل را در کشف حقیقت مدد می رساند، همان طور که پیروی از هواهای نفسانی پرده و حجاب بر دیده حقیقت بین انسان می افکند.
در روایات از پیامبر گرامی اسلام وارد شده است که آن حضرت فرمودند: «صدیق کل امری عقله)
یعنی دوست هر کس عقل او است.
و نیز امام صادق(ع) فرموده اند: (الهوی عدوالعقل) هوا و هوس دشمن عقل است.
رابطه بین خویشتن داری و تعدیل غرایز و معنای تاثیر تقوا در تقویت عقل و ازدیاد بصیرت و روشن بینی آشکار می گردد.
مولوی در مثنوی نوشته است:
چون که تقواست دو دست هوا
حق گشاید هر دو دست عقل را
در این زمینه استاد شهید مطهری(ره) می فرماید:
تقوا دشمن دشمن عقل است... ملکه تقوا که آمد دشمن عقل را که هوا و هوس است رام و مهار می کند، دیگر نمی گذارد اثر عقل را خنثی کند، گردوغبار برایش به وجود آورد... آن وقت خواهیم دید چه خوب راه سعادت را درک می کنیم و چه خوب می فهیم و چه روشن می بینیم و چه خوب عقل ما به ما الهام می کند، آن وقت می فهمیم این مسائل چندان هم پیچیده و محتاج به استدلال نبوده، خیلی واضح و روشن بود، فقط غوغاها و پارازیتها نمی گذاشته اند که ما تعلیم عقل خود را بشنویم15.

نقش تعلیم و تربیت در ایجاد بصیرت

در فلسفه و مبانی تعلیم و تربیت اسلامی، نقش معلم و مربی بسیار مهم است و طبق نظر تربیتی اسلام در این باره، نکات بسیاری مطرح است که به چند نمونه بسنده می شود:
1- پاک بودن و مهذب بودن معلم از هواهای شیطانی و نفسانی و دارا بودن شاکله و شخصیت تربیت شده.
2-خالی بودن معلم از اغراض نفسانی، برای تعلیم.
3-هدف گیری معلم به سوی نورانی کردن متعلم و ایجاد بصیرت و روشنی در متعلم.
به همین دلیل در مکتب تربیتی اسلام، منظور از عالم یا معلم، آنگاه که مفهوم وحیانی آن مورد توجه است، محدود به معنی استاد و متخصص نیست بلکه منظور از عالم و معلم فردی است که دارای بصیرت، آگاهی، نور، روشنی و شعور و دارای قدرت تشخیص حق و باطل و دارای ملکات فاضله است.

حقیقت فعل تعلیم

بدیهی است که حقیقت فعل تعلیم از دیدگاه مکتب تربیت اسلام، هدف تحقق فعل را مشخص می کند. این حقیقت آنگاه روشن خواهد شد که حقیقت علم از منظر وحی و قرآن کریم و روایات شریفه، تبیین و روشن شود. زیرا تعلیم به معنای انتقال علم است. پس تا وقتی که حقیقت علم روشن نشود، حقیقت تعلیم نیز روشن نخواهد شد. باید عنایت داشت که در ادبیات وحیانی، اعم از قرآن کریم و روایات شریفه، کلمه علم و تعلیم به دو معنی به کار رفته است:
1- به معنی معلومات و تخصص ها و فنون و معارف و انتقال آنها به دیگری.
2- به معنی نور، بصیرت، درک حقیقت و شعور و تشخیص حق و باطل و ایجاد آن در متعلم.
بنابراین حقیقت فعل تعلیم، آنگاه که مفهوم وحیانی آن مورد عنایت باشد، به معنی انتقال معلومات و اطلاعات نیست؛ بلکه به معنی به نور رساندن وتبدیل اطلاعات و دانش به بصیرت در دل متعلم است. به معنی آگاهی، شعور، ایجاد روشنی و ایجاد توانایی کشف حقیقت و ایجاد قوه تشخیص حق و باطل در متعلم است که قرآن کریم از آن به «نور و بصیرت» تعبیر فرموده است؛ و این اختلاف در مفهوم علم و این تفاوت در تعریف تعلیم، نخستین و پایه ای تفاوت بین تعلیم و تربیت اسلامی با تعلیم و تربیت غربی است.
از دیدگاه اسلام، اگر دانش در وجود متعلم به نور، بصیرت، شعور و توانایی کشف حقایق تبدیل نشود، علم نامیده نمی شود، بلکه به عنوان فضل (یعنی تخصص) نامیده می شود؛ که اگر چه خوب است، ولی تفاوت مقام و رتبه آن در مقایسه با مفهوم علم به معنی نور، مانند تفاوت رتبه و مقام زمین، در برابر آسمان و ملکوت است.
در این جا به عنوان یک روایت از رسول اکرم(ص) بسنده می شود که آن حضرت آنگاه که به مسجد وارد شدند و جمعی را دیدند که گرد فردی نشسته و به سخنان او گوش می دهند و تحت تعلیم او هستند پرسیدند: او کیست؟ عرض کردند: او علامه است. حضرت پرسیدند: منظور از علامه چیست؟ عرض کردند: او علم انسان و تاریخ و از این قبیل را می داند. حضرت فرمودند: «انما العلم ثلاثه: آیه محکمه ، سنته قائمه ، فریضه عادله و ما خلاهن فهو فضل».
«علم فقط سه نوع است (بنابراین تعلیم نیز بر سه نوع است):
الف) هرگونه دانش و یا هرگونه تعلیمی که به کشف آیات و نشانه های یقین آور و نورانی و توانایی در کشف بینات و حقانیت آیات الهی و کشف قوانین حاکم بر هستی از جانب حق تعالی منتهی شود، علم است.(آیه محکمه)
ب) هر دانش و تعلیمی که به تحقیق فرهنگ زنده و پویا و برپا و پاینده و استقامت بخش و قیام کننده و استوار الهی در جامعه منتهی شود، علم است. (سنته قائمه)
ج) هر دانش و تعلمی که به کشف قوانین عدالت گستر و عدالت پرور و آگاهی از قوانین عادلانه الهی در جامعه و جهان هستی منتهی شود، علم است.(فریضه عادله )61
برآیند طبیعی چنین رویکردی بصیرت؛ بهره وری درست از توانایی ها برای فهم مسائل و جریان های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و... پیرامون انسان است که در فرآیند زمان بنا به تناسب مقتضیات در حال تکوین و شکل گیری است.

منابع:

1- لسان العرب، ج2، ص 814.
2- معین، محمد، فرهنگ فارسی، ج1، ص 534.
3- دایره المعارف شیعه، جمعی از محققان، ج3، ص 172.
4- قاموس قرآن، ج5، ص 82، دارالکتب الاسلامیه.
5- مجمع البیان، ج01، ص 27/تفسیر نمونه.
6- المیزان، ج2، ص 842.
7-اصول کافی، ج2، کتاب «فکر و ایمان» ص 842.
8- اسلام و مقتضیات زمان، ج1، ناشر صدرا.
9- همان ده گفتار
01- المیزان، ج3، 863.
11- تفسیر نمونه، ج2، ص 093.
21- نهج البلاغه، خطبه 391.
31- ده گفتار، ص 64، ناشر صدرا.
41- همان، ص 74.
51- همان، ص 45-25.
61- نظریه تربیتی اسلام، مرتضی زاهدی.


  • حسن صیادی

یعقلون

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی